رویای تغییر

بین آنچه هستم و آنچه که می خواهم باشم٬ احساس می کنم فاصله زیادی است

رویای تغییر

بین آنچه هستم و آنچه که می خواهم باشم٬ احساس می کنم فاصله زیادی است

جوانی و دل بستگی به اوهام

جوانی می گذرد در حالی که دریافته ام یک عمر تاکنون به اوهامی دل خوش بوده ام؛ سخت دلتنگم که این گونه خوش خیالی در پیش گرفته بودم.  

... باور کرده بودم که همراهانم همیشگی اند.  

مطلقا مسیر ارادات را نسبت به من می پیمایند.  

همیشه جوانم و با توانایی هایم به یاری آن ها می طلبم.  

کافی است آرزو  کرده و اندک تلاشی را بدرقه راه پر پیچ و خم کمال کنم. 

در یک جمله بگویم تصور می کردم که زمان پایان ناپذیر  است! 

نی زبان به سخن گشود

نی زبان به سخن گشود. ناله نی از نیستان سوز و گدازی بر دلم انداخت. گویی همنوایم شده بود. از دورن می نالید و برون به شادی نمودار بود.  

بارها به زبان هم زبانی همدلی می کرد و آواز همرنگی می سرود.  

سرانجام شکوه از هم کیشان و هم مسلکان کرد و بیش از  پیش بر کوتاهی نظری از آن دلبران که اکنون دل برند، رنجیده خاطری اش را بر چهره نمایان کرد و گریست همچون باران.  

می گفت: اعتماد به انسان یعنی نسیان و خسران؛ چرا که عمری است که در وصف معبودم، نسروده ام.  

حال که نوایی جز بینوایی ندارم، ذکر او کرده ام.  

نمی دانستم چگونه دردش را تسکین دهم. در وادی جنون وارد شده بود که نیندیشیده این گونه اطاله کلام می  نمود؟!

میوه تلخ عادت

همیشه از عادت بیزار بوده ام؛ چرا که عادت، مرگ دوست داشتن است؛ عادت، مرگ تازگی است و از تکرار و کهنگی سخت هراسانم!

عادت، روح زندگی را مرموزانه ترور می کند و از این رو، بقا را بی معنا.

مدت هاست که از عمر زمینی ام می گذرد، اما امراض قلبی که میوه تلخ عادت به موهبت های الهی است، از نور معرفتم کاسته است و خود را آن چنان مالک و مسلط بر دنیا می دانم که گویی خالقی به مهربانی الله نداشته ام!

اوج دیوانگی است این تسلط! و هیچ درمانگری نیست جز او که جنونم را شفا بخشد؛ اوست که با نجوای "یا من اسمه دواه و ذکره شفا" به یاری ام خواهم آمد و درمانم خواهد کرد بدون این که ملامتم کند از فراموشی اش!

باورها در بوته ارزشیابی مجدد

در چنین روزهایی می اندیشم که  : 

باورهایم از نظر صحت و سقم چگونه اند؟  

اگر باورهایم صحیح باشند، چقدر در جهت دهی به تصمیمات، سبک زندگی و برنامه ریزی های مبتنی بر نگرش مورد استفاده قرار گرفته اند؟ 

اگر باورهایم صحیح است پس چرا کاربرد نداشته اند؟ (از دیدگاه پراگماتیسم) 

اگر باورهایم ناصحیح است، باید خودم را اینکوییزیشن کنم بعد نادرست ها را فیلتر کنم؟  

در بین همه باورها، تنها یک باور دست نخورده امیدوارم می کند. 

آری! تنها موجودی که در وجودش اصلا تردید ندارم و وجودش برایم اثبات شده، خداست (از دیدگاه نظری)! اما در وجود و درستی بسیاری از امور بهتر است بیش تر تحقیق به عمل آورم.  

سیر در دنیای عقاید لطف و فضل الهی را می طلبد. این عقاید منشا عملند.  

خشت اول گر نهد معمار کج  

تا ثریا می رود دیوار کج

خدایا! مرا دریاب که نیکوتر با تو همراه شوم.

 

همراهی بدون آرامش بخشی انسان ها

یزدان پاک!  

به همراهی ات دل خوش دارم که بسیار دل انگیز  و آرامشگر ست؛ چرا که بارها در مسیر همراهی با انسان ها دریافتم که  

در برون همراه اند، اما در درون غربت و نبودن همدل و هم زبانی سخت آزارنده است!