رویای تغییر

بین آنچه هستم و آنچه که می خواهم باشم٬ احساس می کنم فاصله زیادی است

رویای تغییر

بین آنچه هستم و آنچه که می خواهم باشم٬ احساس می کنم فاصله زیادی است

دلتنگی

بارالها! دل تنگم از زمانه و سکوت هایی که حاکی از بی تفاوتی اند؛ نه از بی تفاوتی های زمانه و زمامدارانش که از بی تفاوتی های بی جا و حساسیت های به جا که نفس کند و به آن پی نبرد و در پی تعادل این دو دوانم که نه رنجش بیازارد و نه یکنواختی محرکاتش و حدیث عشق کزین بی تعادلی، آرامشی مفرح نصیب کند، آرزویم گشته که باده آن به جان بخرم و می گران مایه اش مفروشم.

سرسپردگی در وادی حیرت

و خدایا! سرسپردگی به دوران را همچون زنجیری به گردن خویشتن می دانم که اسارت آن اندرونم بر هم می زند و آن چنان مست و شیدایم می کند که به هستی خویش به تنگ آیم.  

در این وادی حیرت که مستی و شیدایی رزق من گشته، رنج با شکوه می خواهم؛ رنجی ساختنی نه سوختنی؛ چرا که با سوز، ساز است و بدون ساز، سوز را رنج مخرب بیش تر شبیه آید.

دروغ باری به سمت بیراهه

حقیقت درونم فریاد می زند حقیقت درونت را فریاد بزن آنچه که هستی نه آنچه نیستی و در پی آنی. آخر چه ننگی است که با دروغی، برونت را زیبا جلوه دهد و درون ویرانت را ننمایاند.  

چند صباحی است که تضاد بین آنچه هست و آنچه نیست، درونم را به خروش آورده که این گونه ندای العطش حقیقت سر دهم: 

یا حسین (ع) تشنه ام تشنه٬ تشنه حقیقت. مرا دریاب.  

به خویشتن می گویم: باور کردن واقعیت ها ساده است، چرا که واقعیت ها حاصل درک ما و تحریف حقیقتند.