ای بهار مردمان! ای زیبا ترین چراغ عاطفه! اگر بیایی مفسران از تفسیر عشق وا می مانند و لبریز ترین غزل انتظار پایان یافته را به سرور خوانند و در دیوان جهان جای دهند.
ای سروش خاکی! بر تشنگان لب تشنه دیدارت نظری بیفکن و مگذار کشتی امید ما در آب نامیدی بر بستری از سنگلنگر اندازد.
روزی که تو بیایی و بر منبر شهر صفا بنشینی شکوفه های نیکی به بارمی نشینند و همه و همه و فقرای زیبایی طعم حسنات را می چشند و زائر مهربانی ات می شوند و فضای دنیای دنی و خاکی مان بوی خدا می گیرد.
باز هم بهار آمد و باز من بی حوای بهاری
بازهم بهار آمد و من در انتظار معجزه الهی