رویای تغییر

بین آنچه هستم و آنچه که می خواهم باشم٬ احساس می کنم فاصله زیادی است

رویای تغییر

بین آنچه هستم و آنچه که می خواهم باشم٬ احساس می کنم فاصله زیادی است

شرمنده ام که شرمنده ام مهدی جان (عج)

السلام علیک یا صاحب الزمان 

اگر مشکلی سد راهت شود اول از که کمک خواستی ؟! به ترتیب برایم بنویس: 

.... 

۱- خودم 

۲- خانواده ام   

۳-دوستانم

۴- دیگه حل نشود مشاور 

۵- دیگه حل نشود دو تا مشاور  

۶- دیگه حل نشه خدا 

خوب! ازت یه سوال دارم؟  

جای امام زمان (عج) کجاست؟ 

پاسخ: امام زمان!! شرمنده یادم رفت! 

اما پاسخ پاسخت: می دانی او بهتر از همه این هایی که نوشتی و به آن ها اعتقاد داری٬ می توانست تورو راهنمایی کند! بازم فکر کن! اما سعی کن دیگر از راهت که کجه برگردی!  

باشه! قبول! قول مردانه می دهی؟ می بینمت!

جای من کجاست؟ در گروه انسان ها یا؟

در آیه ای از سوره اعراف آمده که:

جمع کثیری از جن و انس به جهنم در خواهند آمد چرا که:

۱- عقل دارند ولی استفاده نمی کنند.

۲- چشم دارند ولی نمی بینند.

۳- گوش دارند ولی نمی شنوند.

این ها همچون چهارپایان هستند بلکه بدتر . این ها از غافلان اند. 

با تدبر روی این آیه این سوالات برایم مطرح شد:

۱- چرا کثیر نه قلیل؟۲- آیا چشم و گوش و عقل ابزار هدایت است؟ ۳- مگر می شود عقل و چشم و گوش داشت و نفهمید و ندید و گوش نداد؟ ۴- چه می شود که در ظاهر و گفتار داریم ولی در عمل نداریم؟ ۵- یعنی ثروتمندان ظاهری خیلی بیش تر از ثروتمندان واقعی اند یا به عبارت بهتر گدایان بیش  تر از ثروتمندان اند؟۶- عقل من فکر می کند؟ ۷- چشم من می بیند؟ ۸- گوش من می شنود؟۹- اگر خوب فکر کردم٬ دیدم و شنیدم از کجا معلوم می شود؟ ۱۰- از عبرت هایم و اصلاح هایم؟ ۱۱- خوب چند درصد از زمان شبانه روز  را کور و کر و دیوانه ام؟ ۱۲- خوب با این درصدها شانس قبولیم در آزمون پذیرش به بالاترین مرتبه بهشت چه قدر است؟ ۱۳- خوب٬ اگر کم است چه رفرنس هایی خواندم ؟ ۱۴- قران جز رفرنس هایم هست یا نه؟

حالا به خویش می گویم به این سوال ها پاسخ بده!

می بینم هم چون کوزه خالی و پر و صدا فریاد حقیقت سر داده ام٬ اما خبر از واقعیت هم مشمئز کننده است؟!

پس به الاغ بودن افتخار کنم ؟! این است لوح های تقدیر و افتخارات من!

خدایا! این لوح های نادانی را از من برگیر و به دانایی و تواضع و هزاران صفت فضیله مرا تزیین کن تا گل سر سبد هستی ات شوم؟!



با غم های خویش چه می کنید؟

نه از آغاز چنین رسمی بود
و نه فرجام چنین خواهد شد
که کسی جز تو
تو را دریابد ...

تفاوت نگاه ها! به آنچه هستیم

گاه مرور زمان و پدیده ها همچون طوفانی هستند ویرانگر و گاه سازنده و ستودنی.

به عنوان مثال رسیدن به ۴۰ سالگی هم طوفان است از نوع کاترینا ! و هم موجی است به سوی اتصال به ¤شدن¤ باورها- باورهایی که بسازد! اما این که چگونه بنگریم و از بین این دو گزینه کدام را انتخاب کنیم٬ حس زنده بودن و زندگی تفاوت می کند، تفاوتی از زمین تا به آسمان!

سوالی ذهنم را به شدت به خود مشغول کرده بود: جمع اضداد (هم چون خوف و رجا) در بشر ممکن است؟

اندیشیدم و دریافتم که می توان متغیرهای خوف و رجا را جمع کرد و حاصلش را از باورهای منفی کم کرد و در رحمانیت و رحیمیت الهی ضرب کرد و به سردرگمی و به هدفی تقسیم کرد!

اما جواب معادله چه خواهد بود؟

یک نکته در گوشه ذهنم پرسه می زند که بر صفحه دیده ها بنشانم و آن٬ این که اگر مهر الهی نبود٬ هستی به منفی بی نهایت میل کرد و حد آن می شد صفر! و نبودیم و نبودیم و ...

ناکامی؛ سرآغاز غلبه ها

ناکامی؛ سرآغاز غلبه ها

ای ناکامی من! ای مایه تنهایی و عزلت من! تو از هزاران پیروزی زیباتری! و برای من از همه افتخارات دلنشین تری!

ناکامی من! ای مظهر خود شناسی و معرفت من! تو به من آموختی که هنوز نوپا و تیز پایم و به تاج گل های پژمرده مغرور نشوم. این تو بودی که مرا مقام تنهایی و عزلت نایل کردی و لذت گریز و خواری را به من چشاندی!

ای ناکامی من! ای شمشیر بران و ای پسر درخشان من! در چشم تو خواندم که:

آدمی چو بر تخت پادشاهی نشیند، برده شود و هر گاه مردم ژرفای ضمیرش را دریابند، طومار زندگی او در هم می پیچد و هنگامی که به کمال خویش رسد، اجلش فرا رسیده است، همچو میوه ای که چون رسیده شود، سنگین می شود و می افتد!

برگرفته از کتاب دیوانه نوشته جبران خلیل جبران