خدایا! عجب خدایی هستی و عجب بنده ای هستم؟!
این همه نظم و هدفمندی تو را با کدام بی نظمی خود مجاور کنم؟ مگر مخلوق نباید به خالقش شبیه باشد؟
کلام احسن الخالقین تو فقط مرا شرمنده می کند. دنیا را در تب و تاب بی نظمی می بینم، اما احساس مبارکی بر خورد دارد. مضحک نیست؟
می دانی که نمی دانم و نمی دانم که نمی دانم؛ در جهل مرکب وسیعی در بند شده ام. اسارت دشوار است. ای کاش! این درهای بسته شده حکمت را خودت می گشودی و پر وبال بسته ام را باز و درد اسارتم را درمان می کردی.