رویای تغییر

بین آنچه هستم و آنچه که می خواهم باشم٬ احساس می کنم فاصله زیادی است

رویای تغییر

بین آنچه هستم و آنچه که می خواهم باشم٬ احساس می کنم فاصله زیادی است

عجبا از روزگار

در این روزگار مدت هاست که ارتباط با خالق تبدیل یا به عبارت بهتر تفسیر به جهالت یا فقر می شود. چرا که برخی دیده اند با کنار کشیدن از این رابطه  از آن ها وظیفه زدایی می شود و با خوش گذارانی هر چه تمامتر هم می توان زنده بود و هم می توان به تمسخر رفیقان رابطه گرا با معبود پرداخت و این یعنی همه انچه آن ها خواسته اند!  

گاهی اوقات روزگار عقل از سر می پراند و دل را راهی بی دلی می کند که می بینی عجب وادی ای است دنیا! چه کسانی از بودن با تو امتناع می کنند! کسانی که هم خون با تواند؟! 

 عجب! آنچه مزید بر علت شده می تواند یافتن همراه و تحقق ان الانسان لیطغی ان راه استغنی می باشد؟! 

ای کاش! این ها همه رویا بود!   

... می خواهی برخیزی؟ آرام باش!

می گویی: نه!  واقعیت است. 

 قلبت آنچنان تند می تپد که می خواهد از سینه بیرون جهد! 

برایت آب حیات هم بیاورند و شهد دنیا را هم در آن بریزند باز هم دیوانه وار و مبهوت به این سو و آن سو می نگری! 

چه شده است؟ 

اجازه بده این آدم ها از صفحه زندگیت محو شوند تا شاید توی محو شده در عالم دنائت بدانی زندگی همیشه یک رو نیست و دو روی سکه را در گذر زمان بهتر دریابی.