رویای تغییر

بین آنچه هستم و آنچه که می خواهم باشم٬ احساس می کنم فاصله زیادی است

رویای تغییر

بین آنچه هستم و آنچه که می خواهم باشم٬ احساس می کنم فاصله زیادی است

و فهمیدم فاطمه، فاطمه نیست!!

از یکی از دوستانی که به تازگی با او آشنا شده بودم، خواستم اسم مرا حدس بزند! 

گفت: فاطمه ای؛ چون فاطمه ها ویژگی های مشترکی دارند و ... 

از صحبت های او منقلب شدم و فهمیدم که فاطمه، فاطمه نیست!!!!!!

با خدا پیمان بسته ام که ... چون

با خدا پیمان بسته ام که ... چون 

خداوند بزرگ در قرآن کریم، خود را باوفاترین می شمارد و می فرماید:

«وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ؛ چه کسی به پیمانش پای بندتر از خداست». (توبه: 111)

خداوند منان، کمترین احتمال پیمان شکنی را نسبت به خود قاطعانه مردود می شمارد:

«فَلَنْ یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ؛ خداوند هرگز پیمان شکنی نمی کند».(بقره: 80)

لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین

با دو رویکرد لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین قابل تامل و تایید می شود: 

با رویکردی فلسفی در می یابیم که بسیاری از اندیشه های ما حاصل اشتراک و اجتماع از اجداد ماست و این یعنی جبر تاریخی! 

اما اگر باور به تکامل اندیشه ها داشته باشید و بپذیرید که اندیشه ها ثابت نیستند و اختیار به دستانی همچون من و تو به تغییرش می پردازند، تصور جبر رنگ می بازد، اما محو نمی شود.  

در رویکردی قرانی هم داریم: 

و کذلک جعلناکم امه وسطا. 

مصداق های این اوسطی بر اساس تفاسیر قرانی بر عنوان فوق تاکید دارند.  

پس باور کنید که اختیار داریم ولی نه مطلق و تحت کمند جبر نیز هستیم ولی باز هم نه مطلق! 

پس برای تغییر و تکامل تلاش کنید.   

"اِن‌َّ اللّه‌َ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوم‌ٍ حَتّی‌َ یُغَیِّروا ما باَنفُسهِم‌"

حیران یعنی هنوز مانده تا ایمان!

خدایا! حامیان فانی که ارزشی در جایگاه باقی تو ندارند، را نکو ستاندی! به راستی که حکیمی.

می شود هم چون ابراهیم (دوستت) با من نیز مهربان باشی و حمایت باقی ات را در بوته لیطئن قلبی بیازمایم؟! 

آری! از مدت ها پیش حیرانی را تجربه می کنم و در جاده سربالایی و پر پیچ ناامنی (بدون تویی) نفس نفس می زنم و هنوز به مسیر ایمانت که صاف و امنیت ببخش است، نرسیده ام. با من مهربان باش! مهربانا! مبادا در این جاده ناامن بدون مددکار جان سپارم!

عشق یعنی...

بارها واژه هایی را به کار بردیم که در معنی آن ها تردید داشتیم.  

عشق در این قلمروی نامتناهی نافهمی های ما از معانی واژه ها حرف های بسیاری برای گفتن دارد. 

و اما عشق... 

عشق چیزهایی هست و چیزهایی نیست! 

اما از آنجا که خویش را در گروه مرددین گرفتار می بینم، عشق چه نیست را بهتر می نگارم! با امید اینکه صاحب دلانی، عشق چه هست را بنگارند. شاید با اندکی تفکر، پاسخ دهید، مشخص است! هر کلمه منفی رانده شده در قالب آنچه عشق نیست، اگر مثبت شود، می شود عشق!!! 

اما باور کنید عشق فقط مثبت نیست، وبال و ... نیز هست. پس بنویسید آنچه به آن باور دارید و از هستی های عشق است. 

عشق، تحمیل، تحقیر و فلسفه بافی نیست!