رویای تغییر

بین آنچه هستم و آنچه که می خواهم باشم٬ احساس می کنم فاصله زیادی است

رویای تغییر

بین آنچه هستم و آنچه که می خواهم باشم٬ احساس می کنم فاصله زیادی است

انسان هایی که انسان را یاد زباله می اندازند

آیا  انسان هایی که با زباله نامشان پیوند می خورد، انسانیت را مضمضه کرده اند؟ 

مشمئز کننده است! بوی وجودشان آزار می دهد هر انسان پاک طینت را.

خدایا شکر

مهر مادری و مادر ناآرام ولی دل آرام چگونه همسازند؟  

خدایا شکر به خاطر همه داده هایت؛ داده هایی که آنچنان ذهنی اند که با هیچ تحلیلی آزموده نمی شود و فقط صحت آن را در دل ها نهاده ای؟!  

خدایا! مادرم!! 

مادرم مرهم جانم کجاست؟!

خدایا دوستش دارم.   

خدایا! نمی توانم تنهایی اش را ببینم..

خدایا! تنهاست.او را دریاب که بهترین دریابنده ای.

خدایا! آرامش را به جانم (مادرم) هدیه کن.  

منتظر پاسخ

خدایا دیگر توان "عرفت بفسخ العزائم" ندارم؟! 

آخر این کجای معرفت است که دور شوی! 

پاسخ این بی عدالتی ها را بده؟... اگر بنده ات نبودم، ادعای بندگیت را نداشتم که می جنگیدم نظیر آنانی که مرا از حقوق خود محروم کردند، ولی حالا که دادرس واقعی را می خوانم، امید به پاسخش دارم. آخر مدت هاست که نامه ای برایت فرستاده ام، نکند نامه ام را گم کردی؟ نکند نخوانده، انداختی؟ نکند تکراری بودنش و غربتش را نمی خواهی ببینی؟! باور کن آن قدر بی رمقم که نمی توانم در این شیب تند روزگار بدوم! 

نمی دانم این ها محبت است؟  گوش مالی است یا تربیت بدون تنبیه؟  

من ینصرنی؟ انسان های هم خون های دور فقط نمک بر زخم  می پاشند و گاهی با تفکر که بیش تر به خیال شبیه است تا واقعیت نه دیدن نادیده هایم بر سوز درونم می افزایند! 

بیمار بیچاره به خاطر بیماری و اعاده حق پاسگاهی شد...

بیماری با افت شدید قند خون فقط به خاطر خطای بسیار ناشی گرانه یک پزشک به من به عنوان مسئول معاینه اولیه مراجعه کرد. به محض گرفتن شرح حال با همکارم صحبت کردم. بیمار وارد اتاق مشاوره شد. همکار درخواست تکرار قند خون به صورت اورژانسی داد. بیمار به آزمایشگاه مراجعه کرد. رگ های بیمار در چند ناحیه باز به علت ناشی گری نه چیز دیگری سوراخ سوراخ شده بود. او در مراجعه چند ساعت قبل هم دچار آسیب متعدد در ناحیه عروق شده بود. بیمار ناراحت و عصبانی بود. به دکتر گفت: آزمایشگاه نتوانست نمونه بگیرد, اما برخورد دکتر فقط پرخاشگری و احساس اهانت به خود بود. بیمار بیچاره دورش ناگهان توسط پلیس 110 شلوغ شد. به علت افت شدید قند خون و تپش قلب تشدید شده افتاده بود و دکتر داد می زد او شعور ندارد. او به من توهین کرده. قرار است بعد از ترخیص بیمار را پاسگاه ببرند. با دیدن این صحنه بسیار آشفته ام چرا که نداری در چهره بیمار فریاد می کرد. او فقط می خواست حقش را اعاده کند ولی هم به علت نابلدی و هم افت شدید قند خون که شاید عامل اصلی بود, باید پرونده قضایی داشته باشد. آخر کجای پزشکی نوشته این گونه بیمار را به علت آستانه پایین پزشک باید به زندان و بازداشت بکشانند؟! 

شاید من خطا می کنم. انصافا شما داوری کنید ! 

فریاد انسانیت

این قدر قضاوت بی منطق بسیار رخ می دهد که گویی انسانیت فریاد بر می آورد که ای انسان مرا نابود کردی؟ 

تا جایی که حتی حاشیه امنی احساس نمس