گاه مرور زمان و پدیده ها همچون طوفانی هستند ویرانگر و گاه سازنده و ستودنی.
به عنوان مثال رسیدن به ۴۰ سالگی هم طوفان است از نوع کاترینا ! و هم موجی است به سوی اتصال به ¤شدن¤ باورها- باورهایی که بسازد! اما این که چگونه بنگریم و از بین این دو گزینه کدام را انتخاب کنیم٬ حس زنده بودن و زندگی تفاوت می کند، تفاوتی از زمین تا به آسمان!
سوالی ذهنم را به شدت به خود مشغول کرده بود: جمع اضداد (هم چون خوف و رجا) در بشر ممکن است؟
اندیشیدم و دریافتم که می توان متغیرهای خوف و رجا را جمع کرد و حاصلش را از باورهای منفی کم کرد و در رحمانیت و رحیمیت الهی ضرب کرد و به سردرگمی و به هدفی تقسیم کرد!
اما جواب معادله چه خواهد بود؟
یک نکته در گوشه ذهنم پرسه می زند که بر صفحه دیده ها بنشانم و آن٬ این که اگر مهر الهی نبود٬ هستی به منفی بی نهایت میل کرد و حد آن می شد صفر! و نبودیم و نبودیم و ...