رویای تغییر

بین آنچه هستم و آنچه که می خواهم باشم٬ احساس می کنم فاصله زیادی است

رویای تغییر

بین آنچه هستم و آنچه که می خواهم باشم٬ احساس می کنم فاصله زیادی است

عبادت با حذف ب عادتم شده

امیر مومنان علی (ع) می فرمایند:  

مردمی خدا را به امید بخشش می پرستند و این پرستش بازرگانان است و گروهی او را از روی ترس عبادت می کنند و این عبادت بردگان است و گروهی وی را به سپاس می پرستند و این پرستش آزادگان است.  

یا علی! می خواهم بگویم که من بچه شیعه شناسنامه ای که نماز می خوانم واجد هیچ یک از دسته های شما نیستم و خدا را از سر عبادت که نه با حذف ب آن می خوانم. آری از سر عادت!!! 

و این ننگ است مرا که رسوای عالمم کند و گرفتار مجازات نفس.

می خواهم بدانم یا ندانم؟

در اندیشه های سترگ، کودکی های بزرگ نهفته است که سر در گریبان شیدایی دارند و نغمه سکوت سر می دهند و به بزرگان کودکی که بزرگی را نچشیده اند، همواره می گویند:

: منحنی بسته ارزش طواف ندارد. مگر در سراب دنیا ، آب گوارا و اکسیر حیات یافته اید که این گونه کاشف الوجود جلوه می کنید!

عاقبت ارزش چنین اندیشه هایی آنست که به خویشتن این باور را ارمغان آورد که تو در اندیشه رستن باشی و پروانه بودن و شدن را بارها تجربه کنی. پس دانستن هنر نیست که همگان هنرمندند و ندانستن در این وادی عیب نیست چرا که زبان هنر داری و توان عمل نداری !

خوبیم یا بد؟آن هم از آیینه کوچک و تاریک مردمی که ما را که نه خود را هم نش

وقتی فقیر باشی و ندار انگار دیگر هیچ نداری و مردم درباره تو به نهیلیستی شدنت تن در می دهند ولی خدا نکند یا بکند (ببین برای خدا هم تکلیف!) که زری داشتی باشی و زوری، ببین دنیا را متحول می کنی گویی مردم در این دنیا حکم تکفیر برایت صادر کرده اند، یک سره خوبی می شوی و گویی حتی لیکفرن عنکم سیئاتکم هم در کار نبوده!

به این ها می اندیشیدم که دگر بار فرو ریختم و از خویش پرسیدم بیچاره مردم و بیچاره من و ما که با تکه های خرد شده آیینه هایشان و آیینه ام و آیینه هایمان چه قضاوت ها که نمی کنیم، چه تخریب هایی که مهندسان عمران هم در بازسازی آن انگشت حیرت به دهان خواهند گزید؟!

خدایا به تو پناه می برم که گفتی ان الانسان کان کفورا - ان راه استغنی ولی گفتی هم فتبارک الله احسن الخالقین. خدایا به خالق کل نگری هم چون تو می بالم و آرزوی سپاس گزاری حقیقی از تو وجودم مالامال کرده.

زمان و جهت گیری دریچه دوربین درک خویشتن

می خواهم مورخ باشم و گذشته را با دید فاعتبروا یا اولی الابصار بنگرم و از آن درس بگیرم.

می خواهم مهندس باشم و طرحی نو در اندازم و طرح های پیشنیان را هم تحلیل کنم . به کار گیرم.

می خواهم انسان باشم و در حال زندگی کنم، انسان باشم و باور کنم که اگر حال را در نیابم، مرگ روزی مرا در آغوش می گیرد و من دیگر آرزوی فرار را به یالیتنی کنت ترابا باید بفروشم.