به بی راه که می روی، دست و پای دلت در تنگنایش به دام می افتد. هر چه بیشتر حرکتشان می دهی، پیش نمی روی. دست از دلت می کشی و دل کشی می کنی در سکوت و سکون؟!
و ای خلیفه الله! با دلت چه کردی؟
امانت بود! به که سپردی؟
به خدا قسم! شیطان گام به گام در دلت قدم برداشت و کم کم صاحب خانه دلت شد. آری دلت را گرفت .
بیا و تو دگر تا روز قیامت، اجاره بودنش را تمدید مکن.
بگذار لحظه ای هم به یاد خودش (خدا) بتپد؟!
بگذار درد " مرض فی قلوبهم" ات تسکین یابد!
سلام:
دلم نیومد برا این مطلب زیباتون نظر ندم البته اگر قابل بدونید .خیلی قشنگ بود.
این درد دلم شده چند وقتی که چرا ما که اشرف مخلوقاتیم این چنین دلمان به بیراهه می رود؟ چرا می گذاریم که هوا و هوس ها به سرمان این بی میلی به صاحب دل را بیاورند؟ تا کی گریبان گیرمان است این درد لا علاج؟ میتونید جواب اینا رو برا مطلب بعدیتون بگذارید خوشحال میشم .
التماس دعا