روزهایی را به خاطر می آورم که در ماه رمضان ۹۰ با وجودی که خدا منت بر سرم نهاده بود و امکان روزه داری برایم فراهم کرده بود توانستم کارهای زیر را در طول اکثر روز های این ماه انجام دهم:
۱- از ساعت ۸:۳۰ تا ۱:۳۰: دانشگاه علوم پزشکی و انجام کارهای متنوع
۲- از ساعت ۲ تا ۷ بعدازظهر: تدریس به دانشجویان در بیمارستان: دانشجویان می گفتند: چه قدر شما انرژی دارید؟! کلی برای ما حرف می زنید و معرفی بیمار و ارتباط درمانی می گذارید؟! اما من از حرف های آن ها تعجب می کردم و داشتن برنامه ای به جز این را قابل قبول نمی دانستم.
۳- کمک به خانواده در تهیه افطاری و سحری
۴- تفکر و اجرای کارهایی در راستای زندگی آینده
5- شرکت در کلاس های فوق برنامه
خدا را به خاطر همه این کارهایی که فرصتش را به من دادم، شاکرم. اما چند سوال ذهنم را به خود مشغول کرده:
چرا گاهی اوقات این قدر تنبلم که از موجودی به نام تنبل هم باید شرمم شود؟ آخر قرار است مدت افامتم در ایستگاه دنیا چه قدر باشد که این گونه وقت هایم را می بازم؟ این قدر از برخی حرف ها و برخوردها ناراحت می شوم؟ تازه مگر قرار است همه به اصول ارتباط آشنا باشند؟ این هایی که آشنایند، اوضاعشان این است! خدا به داد نادان های این عرصه برسد!
فراموش کردم بگویم در تمام این مدت ها، بسیار کم بود ساعاتی که به یاد خدا بودم. شاید بگویید خدمت به خلق یعنی یاد خدا. اما نیت چه می شود؟ احساس می کنم بسیار بسیار کم بود ساعاتی که با خدا گذراندم!!! این قدر کم که گرمی دستان خدا را که دستان کوچک و خالیم را می فشرد احساس نمی کردم! او به یاد من بود، اما من...
...Kheily jaleb bood khanom doktor.
همیشه موفق باشی دوست عزیز
ارزش خدمت یه پزشک بقدری زیاده که دیگران آرزوی همچین توفیقی رو دارن ...
نیت حتی چیزی نیست که تو ذهن مرور میشه که برای تو....
نیت خود عمله ... نیت خالصانه برای خدا یعنی خدمت خالصانه به مردم.