رویای تغییر

بین آنچه هستم و آنچه که می خواهم باشم٬ احساس می کنم فاصله زیادی است

رویای تغییر

بین آنچه هستم و آنچه که می خواهم باشم٬ احساس می کنم فاصله زیادی است

جمع اضداد و مسیر 180 درجه ای و صاف جاده کمال

برخاستم. اندک نگاهی به دورن پر هیاهو انداختم. از او پرسیدم: در جلوه گری های خالقت سرگردانی که این گونه سبوی وجودت را با تجربه های ناب مملو می سازد یا میل به زیبا شناسی و زیبا بینی ات افت کرده و سنگ بر سبوی دانایان زده ای و هجرت از وادی خرد را برگزیده ای؟  

زبان گشود و گفت: هیچ مگوی. سکوت پیشه کن و بدان زیبایی نگری محض خیال خام است و زشتی نگری محض هم خیال خامی دگر. یکی تو را خام کرده و خوش خیالت می نماید و دگری آرامش از وجودت بر می گیرد. هر دو را بنگر که میل به صافی و مکمل بودنت را باز سازی کند تا روی مسیر 180 درجه ای ایمان حرکت کرده و در چاله چوله های نادانی این دو دیدگاه باز نمانی!

خدایا عادل تر و مهربان تر از تو ندیدم

یه روز یه پرنده کوچولو تو سرمای زمستون تو دل سیاهی شب

داشت از این درخت به اون درخت می رفت دنباله خارو خاشاکی بود

تا بتونه لانه خودشو بالایه یکی از همین درختا بسازه ...

همین جور داشت تکو تنها دنباله چیزایی بود که بتونه خونشو بسازه

بعد یه مدت لانه خودشو ساخت و با ارامش رفت تا استراحتی کنه و بخوابه

اما بعد یه مدتی طوفانی شد و لانه پرنده افتاد زمین

پرنده خیلی دلش گرفت به خدا گفت: خدایا خونه کوچیک من کجایه دنیایه تو رو تنگ کرده بود که اینجوری تو زمستون منو اواره کردی؟

خدا گفت: ماری کنار لانه تو کمین کرده بود و تو در خواب بودی مجبور شدم طوفانی کنم تا از لانه بیرون بیای و نجات بیدا کنی...

گاهی وقتا قبل اینکه گله یا شکایتی کنیم از بدی تقدیر بهتره فکر کنیم حکمتش چی بود؟