رویای تغییر

بین آنچه هستم و آنچه که می خواهم باشم٬ احساس می کنم فاصله زیادی است

رویای تغییر

بین آنچه هستم و آنچه که می خواهم باشم٬ احساس می کنم فاصله زیادی است

از زنده بودن تا زندگی

"زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان" 

 چند نفر را می شناسید که در حسرت زندگی اند؟ 

چند نفر را می شناسید که آرزوی زنده ماندن داشتند؟  

چند نفر را می شناسید که به آرزوی زندگی کردن خود دست یافته اند؟

چند نفر را می شناسید که به آرزوی خود برای زنده ماندن نرسیدند؟ 

حقیقت امر این است که اغلب ما زنده هستیم و زندگی نمی کنیم.  

اما موهبت حیات که یزدان پاک نصیب مان کرده یعنی زندگی یا زنده بودن یا درنوردیدن فاصله زنده بودن تا زندگی کردن؟ 

قطعا! خدای حکیم ما را آفریده برای زندگی و در نوردیدن این فاصله؛ چرا که او مخلوقات زنده زیادی دارد که هدف شان خلیفه اللهی نیست ولی بشری خلق کرده فقط برای زندگی! 

 اما این که چه قدر مخلوق شنوایی بودیم و قالوا سمعنا منادیا ینادی بالایمان را با شعور زندگی کردن پاسخ گفتیم، هنوز جای پرسش دیگری است؟

افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد

در مسیر زندگی بشر طوفان های سهمگینی در کمین است که انسان با صفات بسیار سطحی (و معادل اپسیلونی) از قطره آن دریای صفات الهی تنها قادر است بخش بسیار کوچکی را به طور سازنده ای سنجش کرده و پاسخ گوید.  

چرا که جزییات سرنوشت ساز مسیر رارویت ننموده و عکس العملی جز حیرانی و سر درگمی (یا در بهترین شرایط ممکن پاسخی کوتاه مدت یا حتی بلند مدت) ولی نه از جنس عقبایی را نصیب بشر می کند!  

با طولانی بودن مسیر و اندکی توشه حل مساله، را به که واگذار کنیم؟ به فکر خویش یا فکرهایی بشری از جنس خویش. با چنین پاسخی، مسیر گفته شده را با دقت انسانی خواهیم پیمود؛ دقتی سرشار از ضعف و نتیجه ای انسانی که ...( تا ثریا می رود دیوار کج). چرا که معمارش بشر بوده! آنچه بیش از پیش لیطمئن قلبی را در این مسیر در بشر زنده خواهد کرد، یاد خداست و زمزمه افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد، با تمام وجود.  

پس خدایا مسیر زندگی ام را به تو می سپارم که اوج  

علمی  

و حکمتی  

و قدرتی  

و شعوری و خلاصه دریای بی نهایت صفاتی در این مسیری!  

دریاب مرا که  

به حضور تو مس وجودم کیمیا خواهد شد.

شب قدر و حسرت قدرنشناسی ها یا آرزوی قدر دانی ها

خدایا در اندیشه کودکی هایم، چیزی جز زمان حال برایم معنا نداشت. وارد عرصه بزرگسالان شدم؛ عرصه نالان ها (نالان و حسرت زده گذشته و آرزومند آینده!)

مرا چه شده است که در تضاد انتخاب هایی هستم که ناگزیر به اتحاذ آن ها هستم.  

خدایا!  

معبودا!  

الها! از بزرگسالی استعفا دهم؟ و عرصه کودکی هایم را بپیمایم یا در بزرگسالی؟ ان الانسان فی کبد؟

نمی دانم قرار است چه پاسخی از خالقم (که لباس خلقت به تنم ارزانی داشت)خواهم شنید؟!

اما نیک می دانم که امتحان دشواری در پیش است که خدا برای عبور از آن انتخابم کرده و از این که منتخب اویم، خرسندم اما امیدورام هم چون امتحانات قبلی ناپلئونی قبول نشوم. 

در شب قدر که قدرها مقدر می شود، آرزو دارم که زندگی شیرینی برایم رقم خورد این بدان معنا نیست که تحمل تلخی نداشته باشم؛ شاید آرزوی بزرگ شدن دیوانه ام کرده یا دیوانگی، آرزوی بزرگ شدن را به سرم انداخته؟!

می دانم که چه قدر نمی دانم. پس در این شب قدر بر علمم (نه صرفا سوادم) بیافزای تا بدانم و این گونه در رنج نادانی های خویش نمانم و این قدر شکوه بر زبان نیارم.

خدایا! از دریای علمت مرا هدیه ای دهی از علم تو کم  نشود، اما بر علم من افزوده  شود. 

 از تو سپاس گزاری می کنم و  نغمه شادمانی سر می دهم و پیمان می بندم که با فریاد به شیمیدان ها بگویم دست از موازنه معادلات بردارند که معادله معامله با تو موازنه شدنی نیست؟!

به امید آن روز.

قلب انسان

امام علی علیه السلام

قلب شخص منافق از پس زبان اوست *وهمانا زبان مؤمن در پس قلب اوست.

 به رکهای درونى باره کوشتى أویخته شده که شگرفترین و عجیب ترین اعضای درونی اوست

 و ان همان قلب است که چیزهایی از حکمت وچیزهایی متفاوت با ان در او وجوددارد.

اگردر آن امیدی پدید آید*طمع آن را خوار گرداند.

واگر طمع برآن هجوم آوردحرص آن را تباه سازد.

اگرنومیدی برآن چیره شود تاسف خوردن آنرا از پای درآورد.

اگرخشمناک شودکینه توزی او فزونی یافته وآرام نگیرد.

اگربه خشنودی دست یابد خویشتن داری را از یاد می برد.

واگر به گشایشی برسد دچارغفلت زدگی شود.

اگرمالی به دست آورد بی نیازی اورا به سرکشی می کشاند.

واگرمصیبت ناگواری به ان برسد بی صبری رسوایش کند.

واگربه تهیدستی مبتلا گردد بلاها اورا مشغول سازد.

واگرگرسنگی بی تابش کند ناتوانی آن را از پای در می آورد.

اگر زیادی سیر شود سیری آن را زیان می رساند.

پس هرگونه کندروی برای آن زیان بار وهرگونه تندروی برای آن فساد آفرین است.

و اما من و تو مدعیان انتظار... اندکی تامل!

فرض کن حضرت مهدی (عج) به تو ظاهر گردد

ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟

باطنت هست پسندیده صاحب نظری؟

خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟

لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟

پول بی شبهه و سالم زهمه داراییت...

داری آن قدر که یک هدیه برایش بخری؟

حاضری گوشی همراه تو را چک کند؟

با چنین شرط که در حافظه دستی نبری!

واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران

می توان گفت تو را شیعه اثنی عشری؟؟؟؟

                                                 به نقل از یک وبلاگ