می خواهم چشم انداز آینده را ترسیم کنم. متغیرهای مهم این چشم انداز، موقعیت ها، مهارت های مورد نیاز مبتنی بر نقش ها خواهد بود. لازم به ذکر است موقعیت ها می تواند خانوادگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی باشند. وقتی می نگرم، در می یابم که به عنوان یک انسان چند بعدی، ابعاد بسیاری در هر بعد مورد غفلت واقع شده اند و برخی با صرف انرژی بقیه پیشرفت های چشمگیری داشته اند.
الف- موقعیت خانوادگی: چه نقش هایی باید بپذیرم و در قبال ان ها چه مهارت هایی نیاز است؟
آیا آمادگی پذیرش این موقعیت وجود دارد؟ چه قدر آمادگی کافی است؟ کامل یا نسبی؟
1) نقش همسری
2) نقش مادری
3) نقش فرزندی
ب- موقعیت اجتماعی: چه نقش ها و چه مهارت هایی؟ ملاک های انتخاب و پذیرش اجتماعی و سپس موفقیت اجتماعی چیست؟
1) نقش آموزشی
2) نقش پژوهشی
3) نقش مدیریتی
4) نقش مشاوره
گاهی تصویر آینده به قدری مبهم است که گویا از پشت شیشه ماتی که با اجرام دیگری مات تر شده ایستاده ای و نظاره گر آن هستی!!!!
اما چه کسی این تصویر را می سازد؟
چه کسی تصور می کند که شیشه مات شده؟
چه کسی قادر است شفاف نمایی تصویر را بیش تر کند؟ و ...
می خواهم دریابم که اگر پاسخ واضحی به این سوالات دهم٬ باز هم محکوم به فنا و جهل به آینده هستم؟
در ضمن این سوالات و هزاران سوال از این دست بیانگر عینک ذهنی هستند. آری! باید دست به عمل زد و وارد میدان بزرگ تجربه و عمل گرایی البته با مسیری روشن و حاصل از الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور شد.
پس توکلت علی الله و پیش به سمت آینده!
از یکی از دوستانی که به تازگی با او آشنا شده بودم، خواستم اسم مرا حدس بزند!
گفت: فاطمه ای؛ چون فاطمه ها ویژگی های مشترکی دارند و ...
از صحبت های او منقلب شدم و فهمیدم که فاطمه، فاطمه نیست!!!!!!
با خدا پیمان بسته ام که ... چون
خداوند بزرگ در قرآن کریم، خود را باوفاترین می شمارد و می فرماید:
«وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ؛ چه کسی به پیمانش پای بندتر از خداست». (توبه: 111)
خداوند منان، کمترین احتمال پیمان شکنی را نسبت به خود قاطعانه مردود می شمارد:
«فَلَنْ یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ؛ خداوند هرگز پیمان شکنی نمی کند».(بقره: 80)
با دو رویکرد لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین قابل تامل و تایید می شود:
با رویکردی فلسفی در می یابیم که بسیاری از اندیشه های ما حاصل اشتراک و اجتماع از اجداد ماست و این یعنی جبر تاریخی!
اما اگر باور به تکامل اندیشه ها داشته باشید و بپذیرید که اندیشه ها ثابت نیستند و اختیار به دستانی همچون من و تو به تغییرش می پردازند، تصور جبر رنگ می بازد، اما محو نمی شود.
در رویکردی قرانی هم داریم:
و کذلک جعلناکم امه وسطا.
مصداق های این اوسطی بر اساس تفاسیر قرانی بر عنوان فوق تاکید دارند.
پس باور کنید که اختیار داریم ولی نه مطلق و تحت کمند جبر نیز هستیم ولی باز هم نه مطلق!
پس برای تغییر و تکامل تلاش کنید.
"اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیَ یُغَیِّروا ما باَنفُسهِم"